دسـتهای گـــرم
هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد. دیروز که میخواستیم باهم بریم مطب دکتر ، تاکسی گرفتم . چون دفعه قبل برای پارک در آن محل ، ماشینم را بردند پارکینگ و جریمه شدم ! خوب حالا که رانندگی نمیکنم و دستم به عصایم نیست ، پس میتوانم دستت را بگیرم ! میبینی خسته ام و میگویی : بخواب مامان ! و خودتم چشمهایت را بزور میبندی که مثل من استراحت کنی ! مسابقه پیشگویی میگذاریم ، میپرسی پیشگویی یعنی چی ؟ میگم مثلا یعنی بگویی فردا چه اتفاقی میافتد . فوری میگویی : من همین امروز نمیدانم چه اتفاقی میافته ، آنوقت بگویم فردا چی مشه ؟ آفــــرین پسر باهوشم ! ولی منظورم این بود که نتیجه ک...